علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

لکنت + در جستجوی خانه

1392/11/8 11:18
نویسنده : مامان تربچه
156 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب که خیلی تو فکر دلیل شروع لکنتش بودم یادم افتاد دوهفته پیش داشت با بچهها برف بازی می کرد که یه گلوله برف افتاد تو لباسش اونم از پشت یقه اش. که خیلی جیغ زد و ترسید. من زود رفتم سمتش و لباسش رو عوض کردم اما بعد از اون روز شروع شده. البته مربی اش می گفت تا قبل از اون هم یکم گیر داشت اما خیلی کم. من که متوجه نشده بودم!!!! 

 

بابایی و آقا دیروز عصر رفتن یکسری بنگاه گشتن. آخه آقا که خونه دوطبقه اش رو فروخته می خواد یه خونه یه طبقه بگیره. چند تا مورد پیدا کرده بودن. یکم پول بیشتری داشتن می تونستن مورد خوب و تمیزی پیدا کنن. خلاصه دیشب بعد از شام که دایی برفی هم خونه آقا بود از بنگاه زنگ زدن به آقا که یک مورد (کوچه پشتی مون) رو برن ببینن. با بابایی رفتیم بالا آماده بشیم بابایی که می خواست دایی برفی هم بیاد ولی من مخالفت می کردم. همین موقع زن دایی هم آمد و برنامه عوض شد. فقط من و بابا و آقا می دونستیم بنگاه زنگ زده. خلاصه با ترفندی که بابایی به کار برد دوتایی رفتیم خونه رو دیدیم. قدیمی بود اما تمیز. اپن هم نبود. اگه بخرن یه دستی به سر و روش بکشن خیلی مرتب می شه. ان شالله هرچی خیره پیش بیاد.

از خدا آرامش و سلامتی و آسایش و روزی فراوان و حلال می خوام. الهی به امید تو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)