علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 22 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

عمل مامان

1403/1/16 18:26
نویسنده : مامان تربچه
95 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب که دایی مهدی همراه مامان بود تو بیمارستان، پرستار در یک عملیات غافلگیرانه برگه رضایت عمل مامان برای یکشنبه یعنی سه روز بعدش رو داده بود به مهدی. آخر شب که محسن با مهدی تعویض شیفت کرده بود و دکتر نوروزی هم رفته بود به مامان سربزنه، به محسن گفتن که فردا صبح یه نوبت خالی تو اتاق عمل بازشده. خلاصه بابا و خاله ریزه صبح زود اومدن بیمارستان و خاله کمک کرد مامان دوش بگیره قبل عمل. من هم میخواستم قبل عمل بیمارستان باشم اما چون باید اداره میرفتم و یه قرار هم از قبل تنظیم کرده بودم، تصمیم گرفتم کمی دیرتر برم. 

بعد از قرار، رفتم خونه و با یه دست مانتوشلوار تمیز برای خاله، کمی ناهار سبک و چای و تنقلات رفتم بیمارستان.

بابا و طاهره خیلی خسته و مضطرب بودن و هنوز ناشتا. یکم غذا و چای به بابا دادم تا یکم سرحال شد و رفتیم وسایل مامان رو جمع و جور کردیم از بخش قبلی که برای انتقال به بخش جدید آماده باشه. 

ورود مامان به اتاق عمل ساعت ۸:۳۰ و اتاق ریکاوری ۱۲:۴۵ بود. ساعت ۳ هم با کمک پرستارا آوردیم بخش جراحی کلیه. 

عمو هوشنگ و دازا و رویا همون موقع اومدن ملاقات. چون پرستار گفت مامان محدودیت تماسی داره زود برگشتن. بابا و خاله با اکثر وسایل هم باهاشون برگشتن. خودم خواستم پیش مامان بمونم تا شاید قوت قلبی برای مامان بشه و البته بیشتر برای خودم. 

مامان تو اتاق یک نفره نسبتا مجهزی هست با پنجره بزرگی رو به حیاط سالن نرجس. حیاطی پر از درختان نارنج و سرو. بوی بهارنارنج کل اتاق رو گرفته. مامان اکثرا خوابه هر از گاهی بیدار میشه و از درد آه و ناله میکنه و دوباره خوابش میبره. 

پسندها (1)

نظرات (0)