علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

خانه تکانی

1392/12/6 11:17
نویسنده : مامان تربچه
184 بازدید
اشتراک گذاری

چند روزیه که شروع کردیم به شست و شو.

پریروز عصر با بابایی رفتیم گلیم آشپزخونه و چند تیکه موکت خونه جدید رو تو حیاط جدید شستیم. هم به خاطر رفت و آمدها و مهمانان ناخوانده راحتتر بودیم اونجا و هم اینکه شیبش بهتره و دیدی هم از اطراف توی حیاط نداره. یک ساعت بیشتر کار نکردیم. دوتایی خسته بودیم. مامان هم اومد کمکمون البته.

شبش علی تب کرده بود و دوبار بالا آورد. به قول مامان سرما بهش خورده بود موقع شست و شو. خلاصه صبحش من سر کار نرفتم و وقتی به علی صبحونه دادم با آقا یواشکی رفتیم ادامه شست و شو. مامان و علی هم رفتن خونه دایی. ساعت 11.5 بود که دایی و علی اومدن سر وقتمون. از پارک داشتن بر میگشتن. دایی برگشت خونشون ولی علی باهاش نرفت!!! تا ساعت 2 شستیم و شستیم. علی هم یکم شیطنت کرد اما من بیشتر بابت مریضی اش نمی خواستم بیارمش. حالا موکتای سالن مونده بعدش هم دوست دارم کل خونه شسته بشه و گردگیری بشه. فرشای خودمون رو هم بشوریم بعد جابجا بشیم. از یه طرف می گم زودتر انجام بدیم که اگه مامان اینا هم بخوان جابجا بشن بیان بالا یا وسایل شهرستان رو بیارن وقت داشته باشن تا عید و خودم هم یه استراحتی بکنم و تونستم کمکی به مامان اینا بکنم از طرف دیگه تنهایی نمی تونم و یه همراه قوی و باحوصله و زرنگ نیاز دارم. بابایی به خاطر مشغله کاری اش و همینطور درد گردنش نمی خوام زیاد به خودش فشار بیاره. آقا هم خیلی بهمون کمک کرده و می کنه(دستش طلا). ولی شدیدا حداقل یه کارگر می خواییم. که طی چند روز بیاد. دایی هم این پیشنهاد رو داد که خودتون نشورین کارگر بگیرین. بازم به دایی که روشنفکرهتشویق. دنبالشم بودم که دایی ریزه یکی رو پیدا کنه بیاره اما پیدا نشد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آرمیتا پری کوچک دریا
20 فروردین 93 9:32
صدای یک پرواز فرود یک فرشته آغاز یک معراج و شروع یک زندگی تولدت مبارک دوست داشتی به ما هم سر بزن عزیزم