علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

بازگشت بابایی از سفر کربلا

1393/10/6 11:25
نویسنده : مامان تربچه
247 بازدید
اشتراک گذاری

به لطف بی نهایت خدا بابا و هم گروهی هایش به سلامتی برگشتن. بر خلاف تصور همه ما چشم انتظاران این کاروان انفرادی به ریاست بابایی بلیط برگشت تهیه نکرده بودن و قرار بوده آقای ب ر ز گ ر که تو سازمان حج و زیارت بوده براشون بخره و ایشان هم بنا به دلایلی از جمله قطع بودن خطوط مخابراتی فرودگاه نجف موفق به تهیه بلیط نشده بود. خلاصه کاروان ما زمینی برگشتن. از نجف زمینی اومدن تا مرز چذابه و از اونجا هم به شیراز. خدایا شکرت که صحیح و سالم اومدن.

مدتی که بابایی سفر بود علی مریض شد. یه شب خیلی حالش بد بود و تب کرده بود. از خواب بیدار شد و گفت: از توی خواب بابایی رو دیدم. گفتم خوب چی گفت بهت؟ گفت بهم پرتقال داد. بعد با ذوق گفت بابا فیض اله رو هم دیدم. قربونش برم  غیبت بابایی رو تو خونه درک می کرد و تا اسم کربلا می شنید حسابی ذوق می کرد اما این دیگه نهایت دلتنگی اش بود که اینجوری ابراز کرد. تو این یه هفته به همت خاله و عمو و دایی ها تنها نبودیم. شب اول و آخر دایی حاجی یه شب دایی ریزه و سه شب عمو و دو شب خاله اینا پیشمون بودن. با تعدادی مهمون دیگه. خلاصه خوب بود اما سخت بود نبودن بابایی تو خونه. که خدا رو شکر به سلامتی برگشتن.

بابا اینا روز رحلت پیامبر نذری دادن و خدا رو شکر همه چی خوب بود.

برای سفر حج دیروز جلسه اول توجیهی داشتیم. از آنجائیکه 2 عمه ارشد اومده بودن برای زیارت قبولی بابایی (و با یکی در سفر حج هم همراه هستیم) تصمیم گرفتیم یه مهمانی برای هم کاروانیان راه دور که برای کلاس می آمدن و تعدادی از نزدیکا بدیم. حدود 45 نفری غذا درست کردیم و بعد از ناهار هم رفتیم کلاس. دست عمه ریزه و زن عمو فعلا ریزه درد نکنه که حسابی کمک کردن. دست دست اندرکاران (اعم از خاله ها و عمه ها و دخترا شون و عموها و دایی ریزه و ...) حین سفره انداختن و بعد از ناهار هم درد نکنه که خیلی زحمت کشیدن. و خدا رو شکر همه چیز خوب بود.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان پریمامان پری
29 اردیبهشت 98 10:48
همیشه به زیارت و سفر