علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

سفر حج

همیشه دوست داشتم برم حج. از اون موقعی که آبجی بزرگه و داداش بزرگه رفتن تا همیشه. یه معلمی داشتیم می گفت بچه ها از خدا حج با معرفت بخوایین. این حرفش واقعا من رو به فکر برد. حتی سفر کربلا هم که رفتیم من برای حج خیلی مشتاق تر بودم. دروغ چرا!؟ اونجا خیلی خواستم از خدا که قسمتمون کنه. خدا رو شکر همسری دارم که اهل زیارت هست. حتی بیشتر از من. خودش سفر حج رو برای مهریه ام گذاشت. سال 90 طرحی اومد اول برای خودشون و خانوادشون که حج ثبت نام کنن و کردیم. و بعد برای عموم آزاد شد. تو فامیل و آشنایان خیلی ها رو تشویق به ثبت نام کرد. خلاصه اولویت ما پارسال شده بود اما به خاطر امتحانات بابا نتونستیم بریم. الان باز درامده و من با این شرایط نمی دونستم می ...
11 آذر 1393

هیات زائران کربلا

طبق منابع خانگی و شفاهی هیات کربلائیان به 6 نفر در مرحله اداری + یک نفر در مرحله تصمیم گیری رسید. بابایی و بابا و عمو هوشنگ و عمو علی حسین و محسن دایی، علی حسین2 + آقا کمال. خدا به خیر کنه والله. خیلی سخته یه هفته بابا خونه نباشه. یا امام حسین خودت ضامن باش زائرات صحیح و سالم و راحت بیان زیارتت و برگردن. بابایی که می گه یه هفته رو خودم ماشین بیارم اما خودم مخالفم چون هنوز احساس تسلط کافی ندارم و کمی هم استرس برام داره. هرچند می یارم الان ماشین رو ولی از محل کار بابا تا مهد و کار خودم تنها هستم.قبلش باهمیم.
11 آذر 1393

بازسازی خونه بابا

قبل از اینکه بابا اینا بخوان بیان شیراز می خواستیم خونه رو بازسازی کنیم که با مخالفت مواجه شدیم. خلاصه وقتی دیدیم سفر کربلا قطعی شده و انشالله برای برگشتشون رفت و آمدها زیاده و آبگرمکن هم سوراخ شده و آوردنش بیرون، زمینه رو مساعد دیدیم تا بابایی رو تشویق به تعمیرات کنیم.خلاصه درخواست وامی کردیم که دست بابا باز باشه و ان شالله مشکلی پیش نیاد.  الان 5 روزه که مشغول هستن و اوپن و دیوار حمام رو کوبیدن. کاشی های آشپزخونه رو هم کندن. هنوز بین کارشناسان (حمزه و بابا و ...) اختلاف هست سر اینکه کابینت رو فلزی بزنن یا ام دی اف. خدا رو شکر قرار شد دیوارها کاشی بشه.  امروز شاید برن دنبال کاشی و کابینت.
28 آبان 1393

تصمیم سفر انفرادی به کربلا

بابایی امسال تصمیم گرفته اربعین بره کربلا. بابا و عمو هوشنگ رو هم هوایی کرده. تلاشهای من در جهت انصراف بابایی کارساز نبود. از نا امنی خود سفر (تا برسد به آنجا از حضور پرشور داعش که خدا لعنتشون کنه) گرفته تا تنهایی خودم و نینی تو راهی و نگرانی از آینده و ...خلاصه هیچ دلیل آوردنی چاره ساز نبود حتی این حرفم که "من بهت اجازه نمی دم بری مگه فقط مردا می تونن به زنشون اجاره سفر ندن! من هم می تونم! " ولی متاسفانه در عمل نمی تونستم! به هر حل تصمیم گرفته بود و بلیط هم تهیه کردند. الان بیشتر نگرانی من بر می گرده به اینکه انفرادی می خوان برن! اونم بابایی که سرش درد می کنه برای ریسک! خدایا به حق خون پاک شهدای کربلا همه زائران رو صحیح و سالم ...
28 آبان 1393

سونوی غربالگری اول+ کمر درد

صبح جواب سونو رو از آزمایشگاه گرفتم و با تفسیری که کردم مشکل حادی نداشت. اما همچنان نگران بودم. تا آخر هفته که نمی تونستم برم دکتر مگر اینکه امروز می رفتم. به خاطر کمردرد شدید تصمیم گرفتم برم کلاس ورزشی. و رفتم پیش خانم فخار. دو ساعتی نشستم تا نوبتم شد. یعنی 1.5ساعت گذشت تا رفتم داخل اما داخل مطب 45 دقیقه معطل شدم!!! با من یه مریض دیگه هم ویزیت شد. تردد بیش از حد منشی و مزاحمت وقت و بی وقتش و صحبت با مریضای دیگه از اعصاب خوردی ها بود!!! اما خودش خیلی دقیق (هر چند پراکنده) ویزیت می کنه و الکی هم نمی ترسونه. خدا رو شکر سونو خوب بود راهنمایی های خوبی هم کرد برای ویتامین دی.  نکات: روزی 4 وعده لبنیات مصرف بیشتر کره و تخم مرغ برای و...
19 آبان 1393

سونوی ان تی 2

حدود ده روز دیگه باید برم سونو. خدایا خودت کمک کن. سر علی که این سونو رو ندادم. چون خودم نمی دونستم و دکتر هم برام ننوشته بود!!! تو سه ماهه دوم یه سونوی دیگه دادم.  دیشب خواب سونو دادم رو می دیدم. قیافه نینی کپی علی بود. ولی یه مشکل کوچیکی تو سونو بود که من نگران بودم. انگار حاد نبود ولی. شاید از درگیری ذهنی بوده خوابم!!!  
29 مهر 1393

سونوی ان تی

دکتر برام سونوی ان تی نوشته تو هفته 11 تا 12. صبحی کوبیدم پیاده رفتم تا سر خیابون برای اینکه از مرکزی که دکتر معرفی کرده بود وقت بگیرم . وای که چه حالی داشتم وقتی دیدم امروز تعطیله! از شانسم همین امروز زده بود مطب تعطیله! خلاصه برگشتم ولی خیلی وقت بود اینطور پیاده روی نکرده بودم. راستش خیلی خسته شدم!!! حالا هم باید برم مهد علی. باباش زودتر مرخصی گرفته بره خوشگذرونی! واسه همین می یاد دنبالمون بریم خونه و بعد بره عروسی. من که حالم خرابه و خودش می دونه که نمی تونم و نباید هم برم! چون دوباره لک دیدم دیروز و تهوع بدی هم دارم. و خودش هم دیشب می گفت مرخصی اش جور نشده و نمی تونه بره. امروز صبح پری بهش sms داده که بابا رفت چنار... سا...
23 مهر 1393

بارداری

به خاطر لک بینی تو بارداری قبلی، این سری دکتر برام شیاف تجویز کرده بود در حالی که مشکلی نداشتم! شنبه شب به کل یادم رفت بذارم! روز یکشنبه شب به طور اتفاقی دچار خونریزی شدیدی شدم و رفتم دکتر. قرار بود چند روز بعدش برم برای سونو. که همش فک می کردم دکتر اشتباه بهم گفته!  خلاصه سونوی داخلی کرد و ضربان رو دید. البته گفت ضعیفه و احتمالا به خاطر اینه که کوچیکه. 6 هفته و 2 روز بودم.یه آمپول ... (؟) نوشت برام و زدم و تا یه هفته استراحت مطلق هستم! شیاف هم صبح و شب. تهوع، کمر درد و جدیدا دل درد و کم اشتهایی اذیتم می کنه! ان شالله خدا بچه های سالم و صالح بهمون عطا کنه.
1 مهر 1393