گوش پاک کن ممنوع2
چند روزی بود که بابایی ماشین رو عوض کرده بود. پلاک و بیمه ماشین هم نیومده بود. بی خیال شدیم و ماشین رو آوردیم بیرون. بدون ماشین خیلی سخت بود. فردا صبحش بابایی ما رو رسوند بیمارستان و به خودش گفتم بره سر کار اگه لازم شد زنگ بزنم بیاد. وای که بچه هایی رو که آورده بودن برای عمل و کاشت حلزون می دیدم تنم می لرزید. خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت سلامتی خودمون و بچه هامون. واقعا "الصحه افضل النعم" حدود ساعت 9 نوبتمون شد رفتیم داخل. یه خانوم خیلی با حوصله و خیلی خوش اخلاق می خواست از علی تست بگیره. هر کاری کردیم علی حاضر نشد گوشی دستگاه رو تو گوشش بزاره. ربع ساعتی وقت خانومه رو گرفته بود. دیگه خانومه وقتی دید همکاری نمی کنه گفت فایده ندار...
نویسنده :
مامان تربچه
7:47