خواب عمیق بعد از یک بحران تب و لرز
عزیزم آخر هفته گذشته بد جوری تب کردی... مامان اینا + خاله پری اینا هم اومده بودن سالگرد بهمن بیگی و شب خونه مون بودن... تو اونقدر تبت زیاد بود که من نبردمت مراسم در حالی پارسال که هنوز چله ات تموم نشده بود رفتی مراسم خاکسپاریش (خدا بیامرزش که ووواقعا به مردم خدمت کرد) شب هم یک بند گریه می کردی که آخرش آقاجون موفق شد تو رو آروم کنه و بخوابونه... بالاخره دیروز عصر بابایی وقت کرد و بردیمت پیش فوق تخصص اطفال... البته تو خیلی بهتر شده بودی... وارد درمونگاه که شدیم تو شدی یه بچه دیگه... شلوغ و شیطون و پر تحرک که همش مثل ماهی از تو بغلمون لیز می خوردی و می خواستی به همه چی دست بزنی... یه آزمایش مدفوع هم برات نوشته که من نمی دونم چطوری ازت نم...
نویسنده :
مامان تربچه
8:27