علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

روزه داری

1393/3/10 12:17
نویسنده : مامان تربچه
172 بازدید
اشتراک گذاری

با نزدیک شدن به ماه رمضان و طولانی شدن روز من تازه یادم افتاده که ای دل غافل 9 روز روزه قضا دارم. امروز بعد از یکی دو هفته کلنجار با خودم تصمیم گرفتم یه روزش رو بگیرم. تا الان که اتفاق خاصی نیوفتاده و روزه داری برام آسون بود با وجودی که از صبح کلی با همکارم رو گزارش کار بایگانی کار کردیم. از حالا به بعد هم خدا کریمه. امیدوارم علی بزاره عصری استراحت کنم بابایی هم کولر رو سرویس کنه که پختیم تو خونه. هوا حسابی گرم شده و هندونه خنک، شربت خاکشیر و تخم شربتی، خیار و گوجه حسسسابی می چسبه. تا الان سه شب تو حیاط خوابیدیم. از دست پشه ها فرار کردیم تو حیاط و تو پشه بند خوابیدیم. هوا خیلی خنکه و کمس هم سرد می شه نصف شب. یاد خرداد ماه تو دوران راهنمایی و ابتدائی رو برای آدم تداعی می کنه. شبای امتحانی که می رفتیم تو حیاط جا می نداختیم و با وجود سردی هوا ترجیح می دادیم بیرون بخوابیم. یا شبایی که با داداشی و مامان رو پشت بوم جا مینداختیم و چراغ مطالعه زرد و کوچک داداش شاه دوماد رو روشن می کردیم و به بهانه شب امتحان کمی با کتابا بازی می کردیم تا خوابمون می برد. یادش به خیر. من عاشق تو حیاط خوابیدن تو پشه بند هستم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله طاهی
13 خرداد 93 14:35
به سلامتییییییی خواهر عزیزم......ان شا الله قبول باشه روزت....واسه من هم دعا یادت نره بهترینم ممنون عزیزم. ان شالله حاجت روا بشی گلم(اینو تازگیا به جای محتاجیم به دعا استفاده می کنم در جهت گفتار مثبت).