علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

قدم نو رسیده مبارک+ تب شدید علی

1393/3/7 9:53
نویسنده : مامان تربچه
177 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره آیلا خانوم سفید برفی خوش قدم ما قدم رنجه فرمودن و شمع محفلمون رو روشن کردن. نینی ناز با دست و پاهای ظریف که خیییلی شبیه آجی فاطمه است. و البته کمی جیغ جیغو که مهلت نمی ده مامانش یه آبی به دست و صورتش بزنه. مامان پری هم بعد زایمان به مشکلات کم خونی دچار شد و دو شب بستری بود ولی الان خدا رو شکر بهتره. از دیروز هم بعد از سفر چند روزه به گرمسیر چشمک رفتن سر خونه زندگی خودشون.

بعد از چند روز مرخصی علی برای مهد، روزی که علی رو تحویل مهد دادم ظهر موقع برگشت دیدم بدنش داغه. فک کردم به خاطر گرمی هوا بوده. رسیدیم خونه بردمش حموم بعدش هم بیهوش خوابید. خودمون هم ناهار خوردیم خوابیدیم. عصر دیدم علی داره می سوزه از تب. دیگه تبش شروع شده بود که 10 روز طول کشید. نه غذا می خورد و نه مایعات. کلا هم خمار بود و خواب. به دکتر خودمون نشون دادیم. گفت با استامینوفن تبش رو کنترل کنین. فرداش که از بن رود برگشتیم دکتر اومده بود خونه آقا و دوباره معاینه اش کرد و گفت می خوایین آموکسی سیلین هم بدی و پاشویه هم بکنین. یه روز گذشت و همچنان تبش 38-39-39.5 بود. همکارم زنگ زد حالم رو بپرسه (نرفتم سر کار) که قضیه رو گفتم گفت بروفن بده ولی شکمش خالی نباشه. سریع تبش می یاد پایین. گه امتحان کردم و جواب داد اما دوباره تبش می رفت بالا. دیگه رومون نشد ببریم پیش دکتر  ن. و  بردیمش پیش متخصص اطفال که تو دو سالگی برده بودمش پیشش. کامل معاینه کرد و گفت فقط گلوش ملتهبه و آموکسی سیلین رو ادامه بدیم. پنی سیلین هم به دلیل ضعف شدید گفت نزنین.یه آز عفونت ادراری هم نوشت که همون شب دادیم و خدا رو شکر مشکلی نداشت. یکی دو روز بعد خزل زیبا تو خونه آغا دیده بودش و می گفت سر دلش غذا مونده و کمی رو کمرش دست کشیده بود برای رفعش. خلاصه بعد از یک هفته کسلی و بیخوابی و بی غذایی بچه و استرس من و بابایی علی بهتر شد. سه روز هم مهد نبردمش دو روز خونه آنا کوچیکه یه روز هم خونه آنا بزرگه. دیگه از مهد زنگ زدن که فرداش کلاس ژیمیناستیک فیلمبرداری دارن من هم علی رو از اون به بعد بردم مهد. سخت بود اما گذشت و تجربه شد برامون. و واقعا صبر ایوب می خواد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)