علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

در هم

1394/12/1 8:42
نویسنده : مامان تربچه
187 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام.

بعد ز مدتی که به وبلاگ سر می زنی موضوعات نگفته زیادی داری که دوست داری بگی. اما وقت و شرایط اجازه این کار رو به طور کامل نمی ده...

از کوچک به بزگ شروع می کنم:

محمد (محمد باقر):  یک هفته بعد از سر کار اومدنم یعنی تو 9 ماه و یه هفته ای دندون پایینی اش نوک زد. داشتم بهش غذا می دادم  که دیدم یه چیز تیزی رفت تو دستم .با دیدن یه مروارید کوچولو تا آخر شب قند تو دلم آب شده بود. بعد از چند روز تب و اسهال و بی قراری زیاد دومی هم در اومد. در مورد شیرین کاری ها و قند تو دل آب کن های دیگه اش باید بگم که همچنان سینه خیز می ره ولی سرعت و شتابش بیشتر شده! سعی می کنه دستش رو بگیره به جایی و بلند بشه. اگه دراز کشیده باشم عاشق اینه که تلاش کنه از روم بپره این ور و اون ور. عاشق تصویر میکی موس روی کیف علی هست و به طرز شگفت آوری با نشون دادنش بهش اروم می شه اونم موقع ظهر که تازه اومدیم خونه و تازه به من رسیده و باید برای مامان ناز کنه و شیر بخواد از اون طرف من باید علی رو مدیریت کنم لباسش رو عوض کنه،دست و روش رو بشوره و نهار بخوره. حالا خودم هم خسته تر باشم و ناهار و نمازم مونده باشه بماند!

همچنان پیش عمه اش هست و به لطف خدا خوب ازش مراقبت می کنن. در کنارش حساسیت های من هم خیلی کمتر شده نسبت به قبل سر علی. گاهی دلخوری هم پیش می یاد اما رفع رجوع می کنیم و برام مهم نیست یعنی سعی می کنم زود حلش کنم و به فراموشی بسپارم. دیگران و لحن صحبتشون و منطق بی منطقشون و دایره لغات بی ادبشون رو نمی شه تغییر داد!!! اما می توان طرز فکر خود و شرایط خود را کمی تغییر داد...

در مورد علی و بقیه هم بعد می نویسم کار پیش اومده...

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان پریمامان پری
29 اردیبهشت 98 10:45
قربون پسری خوشگل و شیطون خاله