علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

پیش به سوی اصفهان-ادامه

1394/1/5 12:42
نویسنده : مامان تربچه
255 بازدید
اشتراک گذاری

شام خونه دایی خوابیدیم. فردا صبحش می خواستیم آماده بشیم برگردیم شیراز.دور هم نشستیم و دایی سوژه زوج رو دوطرفش نشوند و صحبتهاش رو کرد. بین صحبتها که داشت اسم گذاری دخترش رو تعریف می کرد یاد مادرش افتاد و خیلی گریه کرد. خلاصه یه جلسه دیگه هم رفتن تو اتاق و در این حین برنامه ریزی شد بریم خونه حاج هر*مز. ناهار خونه اونا بودیم. و برای شام رفتیم خونه خان عمو. زن دایی هم بین راه خیلی با من صحبت کرد. بعد از شام که داشتیم برمیگشتیم خونه دایی سوژه من یه قرار با دوست دوران دانشجویی ام گذاشتم و دیدمش و چقدر خوشحال شدم از دیدنش.

فردا صبح راه افتادیم و برگشتیم شیراز.

 

پسندها (1)

نظرات (0)