علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

عصر جمعه

1392/10/28 9:44
نویسنده : مامان تربچه
145 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه زود برگشتیم خونه. بیشتر به خاطر فوتبال. من و علی خوابیدیم و بابایی و آآآ نشستن به دیدن فوتبال. نزدیک غروب هم بابا بیدارم کرد و گفت بریم خونه رو ببینیم. به آآآ هم که داشت می خوابید گفت بیاد. بازدید خونه همانا و رفتن پای قولنامه همانا. تو خونه چونه هاشون رو زدن و رفتیم بنگاه دایی و قولنامه کردیم. خانومه که مزون لباس عروس داشت کاغذ دیواری خونه رو یکم گلگلی کرده اما قشنگه. فقط دوتا عیبی که داره اینه که دوخوابست و از محل کارمون دوره. ولی من دوسش دارم. از خدا می خوام همه مستاجرا صاحبخونه بشن و همه کسایی که خونشون مناسبشون نیست خونه خوب و مناسب بخرن. و تو خرید خونه نه خریدار خیلی گرون بخره و فروشنده پول مفت گیرش بیاد و نه اینکه فروشنده کمتر از سود معقول و منطقی خودش گیرش بیاد. درواقع دونفر سود کنن

از خدا خیر و برکت و سلامتی و آرامش می خوام. خانومه می گفت به توصیه مادر بزرگش وقتی اومد تو این خونه یه حلوا خیرات کرد برای اموات صاحبخونه های قبلی و دوتا شمع روشن کرد و خیلی براشون برکت داشت .من هم ان شالله انجام می دم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله طاهی
28 دی 92 15:54
سلام صفورااااااااااا جونم .......امیدوارم خوب باشید....از خوندن نوشته هات لذت بردم و دلم بیشتر از قبل براتون تنگ شد.....ایشالا همه چی به خیر و خوبی پیش بره.......و شاد و موفق باشید......مواظب علی کوچولو خاله هم باش مرسی
مامان تربچه
پاسخ
ممنون خاله ریزه جون. ان شالله تو هم درسات رو خوب پیش بندازی و یه فرصتی پیش بیاد بیایی یه سر که نه سرکی به ما بزنی و برگردی. قلبونت بوس و بغل. درسات رو خوب بخون و مهمتر از اون مراقب سلامتی ات و آرامش روانت هم باش. موفق باشی گلکم