علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 17 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

شش پیر + بهشت گمشده + سی سخت + سد شاه قاسم

بابایی سه شنبه شب امتحان داشت وگرنه خییییلی دوست داشت بره مرقد امام. خلاصه نرفت و چون تا مدتی همچین تعطیلی نداشتیم تصمیم گرفتیم بریم مسافرت. نظر من یاسوج بود و نظر بابایی سمت بندر عباس. خلاصه با آوردن چندید دلیل و منطق مبنی بر گرمای هوا و دوری راه و بچه کوچیک و حال خراب خودم و گرما زدگی و اینا بابایی نظرش برگشت. می خواستیم با عمه نانی اینا بریم که بعد از عید ژیاده بودن. بعد امتحان بابا برگشت خونه  و نظر من رو پرسید که با اونا بریم من هم موافقت خودم رو اعلام کردم. بیشتر هم به خاطر خود عمه. رفتیم خونشون. بعد از دو ماه انتظار ماشینشون عصری اومده بود و ما هم بی خبر!!!  خلاصه شوهرش گفت اذیت می شیم و حوصله اش رو ندارم و این حرفا و ...
18 خرداد 1393
1