علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 26 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

تصمیم کبری و مهاجرت

1396/7/30 9:59
نویسنده : مامان تربچه
200 بازدید
اشتراک گذاری

بابایی مدتی بود تصمیم داشت بیاییم مرکز شهر که برای ما حکم مهاجرت داشت. یعنی تا این حد مشکل بود و بعد از شش سال و نیم پستی و بلندی زیادی برامون داشت. بعد تامین مالی و گرفتن وام و رهن دادن خونه از یک طرف، بعد وابستگی های شدید و مخالفت های شدید از یک طرف و بعد بعدی تصمیم گیری برای محمد باقر...

خلاصه تصمیم بر این شد که جابجا بشیم و پرستار بگیریم که اولویت با خانم آشنا بود. یه واحدی اجاره کردیم و آمدیم. خانومه اول قبول کرد ولی بعد منصرف شد. کمی نرخ رو بالاتر بردم و گفتم باهات راه میام باز نرم شد اما گویا با همسرش به توافق نرسید. بابایی با پرستار دیگه هم موافق نبود. هم به خاطر اینکه محمد آشنا نبود و هم مشکلی که برای ح.م.ی.ر.ا پیش آمد مزید بر علت شد.خلاصه بر خلاف میل باطنی دیدم باید بزارمش مهد. دوبار مراجعه کردم و کمی آروم شدم. چاره ای نداشتم. اما با اصراری که آآ و آنا کردن بابایی نزاشت ثبت نام کنم و برای خودش می بره و می دوزه که می زاریمش سجادیه و یکی دو بار در هفته بهش سر می زنیم!!!! از دل من و بچه هم خبر نداره!!!!

فشار کاری تو این دوماه بی سابقه بوده و دغدغه ذهنی از طرفی دیگر...

از خدا می خوام بهترین راه رو جلوی ما بزاره....آمین...

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان پریمامان پری
8 آذر 97 13:02
بغل