علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

قفل پدال

1392/11/2 13:21
نویسنده : مامان تربچه
200 بازدید
اشتراک گذاری

یه شب که وقت دکتر داشتیم قصد داشتیم بعدش بریم خونه عمه ریزه. مطب به خونه نقلی شون نزدیک بود. بعد از مطب (که خوشحال بودم که مشکلی ندارم...) رفتیم سوار ماشین شدیم راه بیوفتیم که بابایی دید کلید قفل پدال رو نیاورده (چون سوئیچ اصلی رو پیدا نکرده بود و با زاپاس اومده بود). هرچی کیف من و داشبود و ماشین روزیر و رو کردیم سوئیچ رو پیدا نکردیم. بابایی حدس می زد دست دایی مهدی باشه که دیشب ماشین رو آورده بود تو حیاط. از قضا دایی مهدی هم موبایلش رو جواب نمی داد. زنگ زدیم و به بابا اینا گفتیم خونه رو بگردن پیدا کنن و برامون بیارن. از طرف دیگه هوا خیلی سرد بود و تازه برف سنگینی نشسته بود خطراتش هم به کنار. بابایی از آنجایی که بالاخره راه فراری پیدا می کنه و یه جوری باید دور بزنه با پاش یکم به قفل پدال فشار آورد و یکم به قول خودش کجش کرد و ما با دنده یک راه افتادیم. از من اصرار که ماشین رو همین جا بزاریم و بی خیال خونه عمه باآزانس برگردیم خونه از بابایی هم انکار که یواش یواش می ریم خونه عمه. خلاصه با ترس و لرز رفتیم خونه عمه با دنده 1 و یه جا هم دنده 2. اونم تو پیچ و خم های مسیر خوابگاه توی برف سنگین. واقعا خطرناک بود. ولی نمی دونم چرا بابایی همش می گفت نه مشکلی نیست و خطری نیست. خلاصه تا رسیدیم لب من پف کرده بود بسکه گاز گرفته بودم!استرس

از خونه هم تماس های مکرر که کجایین و چه کار می کنین و حالتون خوبه یا نه و ... خصوصا از طرف مامان بابای همسری که خدای دلهره و کوه استرس و انرژی های منفی هستند و حرف هیچ کسی رو باور نمی کنن.(من کاملا فهمیدم چرا بابایی مثلا می خواست خونه کسی بره به هیچکی خبر نمی داد من دارم می یام و ... برای چی بود.آخه ما کاملا برعکسیم.من اگه بگم مامان هیچ مشکلی نیست می دونه که کاملا صادقانه می گم و الکی خودش و اطرافیان رو نگران بیخودی نمی کنه و صد البته من هم ماجرا رو می گم و پنهان کاری نمی کنم و البته راستش رو هم می گم )

من می خواستم تو خونه عمه بمونیم و بابایی اصرار داشت بریم خونمون. خصوصا وقتی می دید خونه الکی نگرانن بیشتر مصر می شد. همینطور می خواست خودمون هم بریم سوئیچ رو پیدا کنیم. لباسهام رو پوشیدم و داشتم علی رو آماده می کردم که همینطور الکی دست کردم تو جیب کیفش دیدم سوئیچ اونجاست. من کیف علی رو اتفاقی برداشته بودم هیچوقت جایی نمی برمش ولی اون شب قسمت اینطوری بود. بعدا یادم افتاد موقعی که تو کوچه برف بازی می کردیم سوئیچ رو خودم تو کیف علی گذاشته بودم اما هنوز خودم رو لو ندادم!خیال باطلنیشخندزبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)