علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

پرش روی رختخواب ها

1390/4/5 8:08
نویسنده : مامان تربچه
344 بازدید
اشتراک گذاری

آخر شبا تو انرژی دیگه ای می گیری... (شام هم که خوب نمی خوری این انرژی از کجا می یاد ووروجک؟)

تا ما بخواییم رختخواب ها رو بندازیم چون یکم ارتفاعش کم می شه یه ذوقی می کنی و جیغی می کشی و می پری رو رختخوابا (اگه هم قدت نرسه یه گریه با نازی می کنی که من چند بار از ترس دویدم ترفت فک کردم طوری ات شده، و ازمون می خوایی کمکت کنیم بری بالا) بعد هم قضیه روشن خاموش کردن مکرر مهتابی و ریختن وسایل روی دراور و کشوی اول و وسایل گم شده ما که هنوز نمی دونم کجا چپوندم از دست تو در امان باشن! چند بار هم تو این بالا رفتم سرت به دیوار خورده و دو دستی پشت سرت رو یکم مالیدی و بدون گریه ادامه دادی... من هم خندم می گیره از این کارت هم ناراحت می شم به بابایی می گم نگاش کن اونقدر تشنه بازیه که سرش می خوره تو دیوار گریه نمی کنه و یکم می ماله سرشو و ادامه می ده!!!

دیروز یه چیز جالب دیگه ای که ازت دیدم این بود که وقتی دمپایی ات رو می ذارم جلوی پات سعی می کنی پاتو بذاری توش و نمی شه... خیلی زود تقلید می کنی. وقتی عمو اصغر پاهاش رو چند بار می کوبه زمین مثل رژه رفتن، پشت سرش تو هم اینکارو می کنی، وقتی برات شعر می خونیم یا لالایی برا خودت می رقصی و دستت و سر و پات رو تکون می دی... هزار ماشالله به این هوش و ذکاوتت...خدایا شکرت!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله جوووون
6 تیر 90 16:10
سلام بزغاله جونم خیلی دلم برات تنگ شده شنیدم خیلی بل شدی ف قربونت برم که همش داری به مامانت کمک می کنی خونه رو به سلیقه خودت به هم بریزی بووووووووووووووووووووووووووووووووووس