علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

اولین کلمات

1390/4/5 7:58
نویسنده : مامان تربچه
285 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم جدیدا یاد گرفتی بابا و دد و ماما و م م رو خیلی قشنگ می گی... (البته اگه نخوایی بگی هر کاری هم بکنیم نمی گی)

دیگه آنا و آغا و عمه ها و عموها رو خوب می شناسی...همیشه از سونیا فرار می کنی چون اون دوست داره تو رو بغل کنه و زورش نمی رسه و تو اذیت می شی و بدت می یاد... خیلی دوستت داره هر موقع هم سوک سوک می گیره و اسباب بازی پسرونه توش در می یاد می دن به تو...

عاشق پارک و کوچه و خیابونی... به سختی می شه تو خیابون کنترلت کرد... بی کله می دویی...

خواب شبت خیلی بهتر شده... البته دوبار که رو شاخشه...دوست دارم از شیر شب بگیرمت اما می دونم که حالا حالاها نمی شه چون در طول روز اغلب با شیر می خوابونندت...

کلاس رانندگی ام هم ماجرایی شده واسه خودش... عصر ها همش کلاس دارم این سه هفته ای... به لطف خدا خوب یاد گرفتم. من به خاطر تو هم که شده باید راننده خوبی بشم... بابایی هم سنگ تموم گذاشته و خدایی خیلی هوامونو داره...جمعه هم که مهمون داشتیم حسابی کمک کرد...تو هم خیلی کمک کردی و آروم بودی و منو همش یاد فاطی می نداختی که همینطور با خودش حرف می زنه و می ره تو اتاق و هال و آشپزخونه و با عروسکاش حرف می زنه و می خوابونتشون و خلاصه تو عالم خودشه... تو هم اینطوری شده بودی...واقعا که شماها فرشته این اگه این مامان باباها قدرتون رو بدونن...

من درگیر پایان نامه هستم همچنان...

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان پریمامان پری
28 اردیبهشت 98 15:19
😍