علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

خلاصه آنچه گذشت

1393/1/20 11:54
نویسنده : مامان تربچه
145 بازدید
اشتراک گذاری

اسفند و فروردین سرمون خیلی شلوغ بود. 25اسفند شروع کردیم به اسباب کشی. روز اول آشپزخونه و یکسری وسایل سبکتر آوردیم آقا 8 مرتبه با ماشین کیپ کیپ وسایلمون رو آورد.عمه مدی و عمه پری و زن عمو هم کمک می کردن. هوا خیلی سرد بود ولی خوشبختانه بارندگی نداشتیم. شب خونه آقا خوابیدیم. فرداش رفتیم سر کار و عصرش هم بقیه وسایل رو ماشین گرفتیم آوردیم.ایاز هم اومده بود شیراز و اومد کمک برای وسایل سنگین. خلاصه تا چند روز درگیر اسباب کشی بودیم برعکس کار ادارمون هم خیلی زیاد بود آخر سالی . سال تحویل تصمیم گرفتیم خونه خودمون باشیم.  دفعه قبلی که این موقع خونه خودمون بودیم سال اول ازدواجمون بود(عید88). عید 89خونه آقا، عید90 خونه آقا برفی، عید 91 شاهچراغ و عید 92 عقد عمو بود.بعد از سال تحویل هم رفتیم خونه مادر بزرگها که دایی حاجی هم اومده بود. بعدش هم خونه آقای دکتر.زن دایی جدیده هم با خانوادشون اومده بودن اونجا.

اول عید مشغول عید دیدنی بودیم. دوم هم قبل از ظهر بابا آنا و آقا برفی و عمو حاجی راه افتادیم بریم عقد پسر خاله بابایی. بعدش هم با عمه ها رفتیم یه دوری سمت ساحل زدیم. خوب بود خوش گذشت. خصوصا آب گرم اهرم و امازاده شهید. من اولین بار بود می رفتم.

سه روز از شش روز کاری وسط تعطیلات رفتیم سر کار و علی رو هم گذاشتم پیش خاله ریزه. یه دعوتی هم تو همین سه روز دادیم. خوب بود. الان هم به روال عادی برگشتیم. ولی هنوز خونه رو اونطوری که باید نچیدم. 

امروز تولد بابایی و علی هست قلبلبخند. دوست داشتم یه تولد حسابی بگیرم اما نه حالش رو دارم نه وقتش رو. یه کیک صبحی گرفتم و شب دو هم یه جشن کوچولو می گیریم. تاتی نباتی هم اومده قربونش برم. 

دیشب من و علی با آقا اینا رفتیم خونه خاله و حسابی خوش گذشت خصوصا به بچه ها.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آرمیتا پری کوچک دریا
20 فروردین 93 13:27
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمرجاویدان بماند خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند بپایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند تنت سالم سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند تمام فصل سالت عید باشد چراغ خانه ات تابان بماند ممنون عزیزم. همینطور برای شما