خسته نباشی
از روزی که علی رو گذاشتم مهد صحبت کردنش خیلی بهتر شده. تو مسافرت هفته قبل به تهران تو راه همش به باباش می گفت بابا هسته نماشی
دیشب خونه دختر خاله افطاری دعوت بودیم. علی همش می اومد سمتم می گفت مامان دوست دارم منم هی دلم غش می رفت
عمه آذر تا آخر هفته جابجا می شن و بر می گردن شهرشون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی