علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

کلمات جدید

1391/11/2 10:09
نویسنده : مامان تربچه
194 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم کلمات جدیدی یاد گرفتی که من و بابا و بقیه از شنیدنشون به وجد می یاییم. دایی مهدی رو دایی میتی صدا می زنی و یاد گرفتی دهنتو مثل ماهی کنی. بقیه هر چی می گن سعی می کنی تکرار کنی واین برای ما خیلی جالبه.

چقدر شیرینی قند تو قندون    برات می خونم از دل و از جون

دیروز عصر از سر کار آژانس گرفتم رفتم خونه که دیدم خاله داره سفره می ندازه. بعد ناهار ساعت 2.5 بود که مامان و بابا رفتن خونه دایی محمدعلی. من و صدی هم در یک عملیات انتهاری دکور سالن رو عوض کردیم و انباری آشپزخونه رو ریختیم بیرون که مرتب کنیم. خیلی خاک گرفته بود(با وجودی که مامان خیلی اونجا رو جارو می زد.) خلاصه شک کردیم موشی چیزی باشه و همه وسایل رو منتقل کردیم به اتاق و منتظر این که بابا یه فکر اساسی براش بکنه. امروز نوبت خونه خودمه. مرتب هست اما یه دستی باید بکشم تا منظم تر بشه. ظرف نشسته صبحانه هایی بابایی رو هم باید بشورم. نمی دونم چرا همیشه کار دارم. بابایی زیاد وقت نداره کمکم کنه. وقت هم داشته باشه معمولا شب نشینی داریم یا اینکه خسته است و باید استراحت کنه. من هم ترجیح می دم استراحت کنه تا گردنش زودتر خوب بشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)