علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

عروسی ها ادامه دارند

1391/7/1 8:50
نویسنده : مامان تربچه
222 بازدید
اشتراک گذاری

به لطف خدا عروسی معصومه و خاله صدی و عمه مدی به خوبی برگزار شد.

برای معصومه عمه یه حنا بندون و جشن کوچیک گرفت و رفتن ماه عسل.

عروسی خاله صدی همینجا برگزار شد هرچند خیلی از مهمونا نیومدن اما خوب بود.

عروسی عمه مدی هم شهرستان بود. خیلی خوب بود. فقط بدیش این بود که بابایی یادش رفته بود چمدون من رو بذاره تو ماشین و لباسایی که آماده کرده بودم واسه عروسی جا مونده بود. اون هم به خاطر اینکه لحظه آخر که ما رو فرستاده بود پایین موبایلش زنگ می خوره. فروشنده تلوزیون بوده و می گه تلوزیونی که بابایی می خواسته واسه معصومه بخره آماده است بیاد ببره. خلاصه جناب آقای یابو هووول می شه یا هر چیز دیگه ای و چمدون رو زمین می ذاره و در رو قفل می کنه. ما هم تو ماشین منتظریم بابایی بیاد که می بینیم عمو ایاز و بابایی سوار بر پراید از جلوی چشممون غیب می شن و نیم ساعت 45 دقیقه بعد سرو کله شون پیدا می شه. کسی هم حق نداره بپرسه کجا غیب شدین ما رو تو حموم بخار و آفتاب ماشین کاشتین!!!عصبانی  بپرسی هم جوابی نمی گیری...پوفففففففففف!!!

ما که بالاخره تسویه حساب می کنیم اما به موقش!!!

عروسی حاج مهدی هم اخر هفته است...

امروز بعد از مدتها نشستم پشت فرمون. ساعتها که یه ساعت رفته عقب. شب هم زود خوابیدیم و صبح زود پا شدیم. خوب بود. آدم اعتماد به نفس می گیره. قبلش یه دعا می خونم و از خدا می خوام خوب رانندگی کنم و مشکلی پیش نیاد و استرسم کم می شه.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پري
9 مهر 91 14:01
عسيسم..ناسي ناسي....... اشكال نداره ...مهم عروسي خاله صدي بود كه لباست عالي بود عسيسم..بوسسسس!