علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

و بالاخره نتیجه آیلتس

1402/11/14 10:02
نویسنده : مامان تربچه
139 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه هفته گذشته که مامان رو به سختی بردیم پیش دکتر خسرو پناه و برگردوندیم تو ماشین، تو مطب دیدم ایمیل از آی دی پی برام اومد. تو داروخونه بودم که فرصت کردم بازش کنم. و خدایا هزارن بار شکر که نتیجه خوبی گرفته بودم. l:5, R:5.5, W:6,S:6 در نتیجه Overal:5.5 شکر خدا حد نصاب رو آورده بودم. خیلی خوشحال شدم و همه رو هم خبردار کردم. و بسیار دعا کردم مامان خوب خوب بشه.

تا شب که درگیر عکس ریه مامان و آزمایش و ... بودیم، یکی از آیتم های آزمایش مامان اومد که بحرانی بود و بردیم به دکتر نشون دادیم و همون شب بستری شد بیمارستان کوثر. بسیار شلوغ بود با پرسنل بی اعصاب که از شلوغی کلافه شده بودند و بیمارانی که از سر ناچاری سر از اونجا درآورده بودند. الهی شکر بابایی هم خودش رو کنترل کرد که باهاشون درگیر نشه فقط در ابتدای امر که نگهبان که مقاومت می کرد برای پذیرش مامان به این علت که معرفی نامه از متخصص داخلی داشت بابا یک حرکتی کرد و بهش اعتراض کرد که شما فقط نگهبانی پزشک که نیستی. و معرفی نامه را گرفت از دستش داد به دکتر. شاید همین حرکت باعث شد مامان را بپذیرن.

از اون طرف مامان بسیار درد تو کمر و گردنش داشت که دیگه طاقت نشستن روی ویلچر را نداشت. اگر حالش یکم  بهتر بود می بردیمش یه بیمارستان دیگه . خلاصه یه تخت خالی بعد دو سه ساعت پیدا کردیم و مامان رو خوابوندیم. چهار شب بخش اورژانش بستری بود دایی جهانگیر، احمد و ناصر و خاله افلا و عمو هوشنگ و دکتر نوروزی اومدن ملاقات. زن دایی منیژه و ماهروز هم دو تا عصر اومدن همراه بیمار شدن که واقعا دستشون درد نکنه. شبها بابا پیش مامان بود و صبح تا ظهر من. البته دایی ریزه و زنش و خاله صدی و شوهرش و اینا هم می اومدن سر می زدن.

بخش داخلی تخت خالی نشد که نشد و دکتر چون نمی خواست بیشتر تو اورژانس مامان رو نگه داره با فشاری که پرستارا آوردن البته، مامان رو مرخص کرد. خاله پری هم دو روز اومد به مامان رسیدگی کرد. فک کنم اولین باری بود عبوری اومد شیراز اونم با بچه ها. 

خاله صدیقه هم که قبل از بستری کلا هوای مامان رو داشت و خونه شون بود هرچند خودش نوزاد رو دستش بود. الان هم بعد پروین صدیقه پیش مامان هست. من هم سعی میکنم عصر ها برم خونشون کاری بود انجام بدم. 

تو این گیر و دار واممون رو هم ندادن و مجبود شدیم ماشین رو بفروشیم. البته ماشین ثبت نامی قراره بیاد به زودی اگه بدقولی نکنن.

خدایا خودت کمک کن مامان خوب خوب بشه. خدایا همه مریضها رو شفا بده. 

الهی آمین.

پسندها (1)

نظرات (0)