علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 20 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

کنکور آیلتس

1402/11/3 13:31
نویسنده : مامان تربچه
120 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره روز موعود فرا می رسد. فردا آزمون داریم اونم کجا؟ شیراز.

به لطف خدا آزمون به شیراز رسید و من و دوستم ثبت نام کردیم. تو این پنج ماه واقعا تلاش کردیم. خیلی از استراحتمون زدیم. ذهنمون کم درگیر کار و اداره و بچه ها و مدرسه شون و بیماریشون بود/ف درگیر این آزمون هم شدیم. راضی بودم از تلاشی که کردم.

از خدا می خوام بهترین ها رو برامون رقم بزنه و به نحو احسن آزمونمون رو بدیم و نمره لازم رو بگیریم.

از خدا قبل از هر چیز شفای عاجل و کامل مامان خودم و دوستم رو طلب می کنم که این روزهای اخیر خیلی درگیر بیماری شدن و چقدر ناراحت بودم که کار خاصی نتونستم برای مامان انجام بدم. انشالله بعد از آزمون دربست در خدمت مامان و بچه ها خواهم بود.

چه پنجشنبه شب هایی که از کلاس خسته می آمدم خونه و میرفتیم خانه دایی و بقیه و شب خسته تر بر می گشتم و یاشار به بغل شب را صبح می کردم. خیلی سخت بود اما خدا رو شکر بعد از چند ماه یاشار خوب شده و مشکل گوارشی اش با مصرف دارو و حذف شیرخشک بهبود پیدا کرد.

علی پایان ترم 1 کلاس هشتم رو روی پای خودش ایستاد و درس خوند و خدایی راضی بودم ازش.

محمدباقر عزیزم خیلی به کمک و همکاری من نیاز داشت انشالله بعد آزمون جبران می کنم.

دوتا استاد خوب داشتیم که از هر دو راضی بودم خصوصا دومی که یه تکونی به مغزمون داد و جمعمون کردتا بتونیم زودتر آزمون بدیم. استاد اول استرسم را از بین برد و اعتماد به نفس بهم داد.

کارهای اداره هم خیلی مونده که به امید و لطف خدا سر و سامونشون میدم.

خلاصه یاد گرفتم از وقتم بیشتر استفاده کنم و غول زبان رو بشکنم که اونقدرها هم غیرقابل فهم نیست فقط تلاش میخواد و تلاش و تلاش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)