علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 21 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

به اداره بر می گردیم (نسخه شماره 3)

1402/2/12 9:27
نویسنده : مامان تربچه
172 بازدید
اشتراک گذاری

نه ماه مرخصی که اصلا نمی دونم چطوری تموم شد و شب و روزش به جز تاریک و روشن شدن هوا برام فرقی نمی کرد، تموم شد.

و من برگشتم به اداره. شکر خدا خانم حیدری باهام همکاری می کنه تا حدودی و صبحها زودتر میاد تا من بتونم آماده بشم. البته کلا این چند روز تاخیر داشتم  که امیدوارم با شناور شدن ساعت کاری حل بشه.

صبح ها دو ماراتن داریم تو خونه. علی خیلی خوب شده مدرسه رفتنش. اما محمدباقر پا گذاشته جای پای علی و صبحها خیلی قر می زنه تا میره. همش برای سرویس معترض هست.بچه های سرویس اذیتش می کنن. صبح با راننده شون که خانم خیلی خوبی هست صحبت کردم که محمدباقر رو جلو بنشونه و به بچه ها تذکر بده تا به امید خدا این چندروز باقیماده به خوبی سپری بشه.

یاشار عزیزم هنوز متوجه نشده صبح من میرم سر کار وقتی خاله حیدری میاد. به محض ورود خاله اگه بیدار باشه اینقدر ذوق می کنه و دست و پا میزنه و می افته دنبال خاله که خاله بغلش کنه. همین شیرین کاریهاش باعث میشه سختی ها آسون بشه.

کارم خیلی زیاد شده این چند روز. از اون طرف خونه رو هرچی جمع و جور میکنم بازهم مرتب نمی شه. کم خوابی های شب هم به کنار. باید فکر اساسی بکنم. خدایی بابایی هم صبح ها خیلی کمک میکنه قبل از رفتنش.

اداره هنوز کار فوری ندارم. مدیر عوض شده. پیام طلب حلالیت هم فرستاده. درسته خیلی اذیتمون کرد و فشار آورد بهمون و با عدم حمایتهاش سبب خیر شد برای ادامه تحصیل من و همکارم. اما نتیجه خوب بود ارشد جدیدم رو گرفتم و تغییر سمت هم برام اعمال شد بعد از 12 سال. همکارمون ...نیا هم که قبلا رئیس ما بود می خواد بازنشستگی پیش از موعد بگیره. واقعا اذیتش کردن حالا الله اعلم که اشکال کار کجا بود اما می تونستن بهتر مدیریت کنن. همکار خوبی بود. دست به خیر بود با حافظه عالی و تسلط به کار. از خدا براش بهترینها رو می خوام.

آقای ن...ری هم که گویا دیگه بر نمی گرده و رفته خارج از کشور. از ایشون نگم که فوق العاده بود. سطح فکر بالا، رژیم غذایی سالم، مسلط به کار، برخورد بسیار عالی... برای کمک به پدر بیمارش اومده بود شیراز. که خدا پشت و پناهش.

پسندها (1)

نظرات (0)