علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 24 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

روزهای آخر مستاجری

1399/3/19 10:10
نویسنده : مامان تربچه
198 بازدید
اشتراک گذاری

بیش از سه ماه از خرید آپارتمان جدید میگذره و در خان آخر بازسازی هستیم. این روزهای آخر که تو خونه آقای سلیمانی هستیم و یه نگاه کوتاهی به این دوسال و اندی موندن تو این خونه میکنم و خاطراتش رو مرور میکنم حس غریبی دارم.

از خوشحالی نزدیک بودن سر کار بعد از حدود 9 سال گرفته تا نگرانی بابت مهد گذاشتن محمد باقر 2.5ساله (که 50روز طول کشید تا به مهد عادت کنه اون هم بعد از معجزه ای که جایزه پازل میوه رو از از طرف فرشته مهربون🤭 از مسئول مهد گرفت و  صبحها کمتر بهونه گیری میکرد)، بستری خان دایی خودم و فوتش، تشنج دوباره محمد تو چهلم دایی اونم تو خونه دایی اینا و جلو چشم عمه اش،  مشغله های زیادم در خانه بعد از سرکار نیومدن فاطمه خانم، مشغله کاری و کلاس زبان، ثبت نام بچه ها در مهد خلاقیت و از پوشک گرفتن آنی محمد توسط نسرین خانم در اونجا که حسابی من رو خوشحال کرد، تعطیلی ناگهانی اونجا بعد از دوماهی که علی رو اونجا گذاشته بودم، دغدغه اینکه بچه ها رو کجا بزارم و اعتراض ادامه دار خانواده ها که شما اشتباه کردین رفتیم مرکز شهر. و همینجور دغدغه فکری  یکی از همکاران یه پرستار معرفی کرد و بعد از چند ماهی که اومد کمکم و شناختم ازش بیشتر شد پیشنهاد پرستاری بچه ها رو بهش دادم و الان نزدیک دو سال هست که میاد. ثبت نام علی تو مدرسه جدید و کمک بهش تا به مدرسه عادت کنه و دوستای جدیدی پیدا کنه.

پسندها (1)

نظرات (0)