علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

قاتی پاتی

1393/12/10 11:08
نویسنده : مامان تربچه
221 بازدید
اشتراک گذاری

مدتی هست ننوشتم. یا حسش نبوده یا کار داشتم و ... خلاصه دیوار کج بوده و سقف کوتاه بوده و ...

سفر حج خیلی خوب بود. عالی بود. سر فرصت می نویسم در این زمینه.

عروسی دایی مهدی که طبق برنامه ریزی خودش 30 بهمن بود به علت فوت عمه بابا عقب افتاد.

خانه تکانی رو شروع کردم و تقریبا به انتها رسیده جز کارهای عقب افتاده از قبل و ریزه کاری. تعدادی از مبل های جدید رو آوردیم خونمون و بعد از شست و شو باید بچینمشون.

دوست دارم خانه تکانی خوبی داشته باشم که به امید خدا بعد از به دنیا اومدن نینی کاری در این زمینه نداشته باشم.

نینی بدون نام ما هم خوبه ولی هنوز اسم نداره. نمی دونم بابایی کی می خواد اسم انتخاب کنه یا اسمی که انتخاب کرده رو رو کنه!!! آخرش خودم باید آستین بالا بزنم.

تکون های نینی خیلی زیاد شده و دو روز پیش برای اولین بار سکسکه اش رو حس کردم و فوری به بابایی نشون دادم. حس خیییییلی خوبی بود. دیشب که نصف شب از شدت تکون ها نمی تونستم بخوابم!!! حس کردن تکون ها حال خیلی خوبی به ادم می ده خصوصا که بتونی حدس بزنی کدوم اندامش داره تکون می خوره! قلقلک هم می کنه ووروجکمحبت

شکمم بر خلاف سن حاملگی خیلی کوچیکه. البته دکتر می گه خوبه و به خاطر قدت زیاد خودش رو نشون نمی ده...

برم که کلی کار دارم...

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان پریمامان پری
29 اردیبهشت 98 10:48
😀