از کرونای بابایی تا کرونای مامان
حدود یک هفته بعد از بازگشت از سفر بابا کرونا گرفت و یک ماه تو بستر افتاد. ریه اش درگیر شد و خیلی اذیتش کرد. لطف خدا شامل حال تک تکمون شد و بابا خوب شد.
اتفاقات تلخ و شیرینی بعد از خوب شدن بابا افتاد. تامل برانگیز، عبرت انگیز، ناراحت کنده، خوشحال کننده....
قبولی ارشد خودم و دکتری دوستم.
فوت خاله نوری!!!
ازدواج عمه پری که شکر خدا تا الان ختم به خیر بوده بقیه اش هم توکل به خدا
عقد خاله ریزه و به هم خوردنش در کمتر از یک هفته!!!!
خرید زمین و شروع به کار ساخت به امید و لطف خدا.
ختنه محمدباقر جون
درگیر شدن به کرونا، خودم و اکثر بستگان در کمتر از دو هفته!!!
تولد رایان عزیز پسر دوست و همکارم.😍
و الان هم که دو روزه میرم اداره.
خاله پری و شوشو هم شکر خدا بهترن و می خوان برگردن خونشون.
خدایا در این ماه عزیز ازت می خوام آرامش، سلامتی و شادی رو به همه مردم کره زمین عطا کنی.
آمین رب العالمین