اولین روز رمضان 98
توی تقویم، اول رمضان دیروز بود اما به گفته علما هلال ماه رویت نشد واز امروز به لطف خدا شروع کردیم به روزه گرفتن.
علی جدیدا و بعد از امتحان قران رفته تو مد روزه و نماز.پریشب با باباش همراه شد تا نماز مغرب و عشا بخونن. خلاصه محمد هم ذوق زده با بزرگترین سجاده خونمون (که از مکه خریدیم) کنارشون ایستاد. آنها رو به قبله و محمد رو به اونا😅 بابا هم کم نگذاشت و یه نماز جعفر طیاری ترتیب داد با مقدمات و تعقیبات که بیا و ببین... بعد از نماز و سلام دادن رو به قبله و کربلا و مشهد، به دستور محمد به بقیه جهات هم سلام دادن تا کل دنیا رو خطاب قرار داده باشن😅
خلاصه نماز جماعت بعدی شد نماز صبح امروز بعد از سحری و بدون محمد 😍
علی هم با ذوق فراوان دوست داشت روزه بگیره و به من و باباش تاکید میکرد اگه بیدار نشدم برای سحر روی صورتم آب بپاشین!😂 و با همین روش بیدار شد.
چون دیروز عصر چهارمین و آخرین نوبت دندانپزشکی اش بود، که متاسفانه پوسیدگی به عصب رسیده بود و عصب کشی کرد، یه مقدار دندون درد داشت. براش آب و استامینوفن و دوتیکه نون تست گذاشتم که اگه دندون درد اذیتش کرد بخوره و از ظهر تا غروب روزه بگیره😜
زمان کودکی ما ماه رمضون تو پاییز و زمستون بود و واقعا راحت می تونستیم روزه کله گنجیشکی بگیریم ولی برای این بچه ها واقعا سخته...
از خدا می خوام توفیق روزه داری رو به ما و بچه ها مون عطا فرماید.