علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 17 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

کاهش ساعت کاری اونم تو اسفند!!!

پیرو شیوع سریع ویروس کرونا، ساعت کاری من و بابایی هم کم شد اونم تو اسفند!!! و با اجازتو از 8 میام تا 12 و بابایی تا 1 و الان بیش از پیش قدر معلم علی رو میدونم که من درمانده شدم از دست تکالیف علی جون!!!
11 اسفند 1398

خرید آپارتمان

از فروردین فکر و ذکرهایی مبنی بر ساکن شدن تو آپارتمان خودمون تو ذهنمون می اومد و سبک سنگین می کردیم و می رفت یعنی پا به فرار میگذاشت. بسکه قیمت خونه ها و آپارتمان ها تو مرکز شهر سرسام آور بود. به هر حال ما برای عملی کردن این تصمیم چاره ای جز فروختن خونه ولفجری نداشتیم. یه چند موردی هم پیدا کردیم اما به وسعمون نمی خورد. هرچی به زمان پایان اجاره نزدیک تر می شدیم، مصمم تر می شدیم که حتما یه واحدی بخریم. از اون طرف سند خونه گم شده بود. چند ماهی همزمان با جستجوی آپارتمان پیگیر سند المثنی بودیم و مدت کوتاهی پس از صدور المثنی خونه رو فروختیم. اما دو مورد آپارتمانی که مد نظرمون بود فروخته شده بود. یه مورد جدید تو فلکه دانشجو پیدا کردی...
5 اسفند 1398

کرونا از چین تا ایران، زمزمه های تعطیلی از اول اسفند تا 16 فروردین

این ویروس ساخته دست بشر دوپا و انتقال به انسان از طریق خفاش و مار چه کارها که نمیکنه. از کاهش 2درصدی رشد اقتصادی دنیا، تا ضربه اقتصادی به چین و کشورهای درگیر... تو ایران هم که اولین کشته تو قم بوده و منشا بیماری اونجا شناخته شده. جریانات سیاسی و حمله مجازی به طلاب هم بماند ولی به نظرم منطقی میاد که منشاش تو ایران قم باشه چون: 1- طلاب از جنوب شرق و شرق آسیا تو قم زیادن 2- تردد از قم بسیاااار زیاده و یه جوری دروازه هست اصلا کاری به بحثای سیاسی اش ندارم... در همین راستای شیوع سریع این ویروس کنه (kane) والدین تصمیم گرفتن بچه ها رو نفرستن مدرسه درحالی که آموزش و پرورش تعطیل نکرده بود. خلاصه دیروز من بر خلاف نظر بقیه تصمیم گرفتم علی...
5 اسفند 1398

اتاق مشاوره خانگی

برای خونه تکونی امسال کلی فک کردم چجوری شروع کنم و از کجا...خلاصه یه روز استراحت بعد ماموریت رو گذاشتم برای شروع. بعد از اینکه بابایی رفت سرکار من دیگه نخوابیدم و قبل از بیدار شدن بچه ها شروع کردم... اولین جا و راحت ترین جا برعکس توصیه نویسنده "قورباغه ات را قورت بده" اتاق علی جون بود.دلیل دیگه اش هم مشغول کردن علی بود با تکالیفش که دیگه بهونه نداشته باشه. و اتاق آماده شد برای مطالعه و مشق و فکر و ... خلاصه علی جون وسط اتاق تمیز خلاقیتش گل کرد. با انتقال دو صندلی و میز پذیرایی و قرار دادن چند تا مجله روسی و انگلیسی و روزنامه روی میز برای ارباب رجوع، الان اتاقش شده اتاق مشاوره خانواده، املاک، ازدواج، همسرداری، تربیت فرزند.....
28 بهمن 1398

فاینال کتبی

این ترم زبان رو چون می دونستم فاینال کتبی دارم و از طرفی دودل بودم اما ثبت نام کردم با این هدف که راهی که شروع کردم رو نیمه تمام رها نکنم بسیار با پشتکار شروع کردم. اما نگو از مشغله های وسط ترم کاری که رئیس بازنشسته پیش از موعد شد و رئیس جدید سر ناسازگاری گذاشت و تا تونست کار ریخت رو سرمون و با کشیدن مو از ماست وقت و انرژی مون رو گرفت. حالا این خودش مزایا و معایبی داره که تو یه پست دیگه تحلیلش می کنم اما خلاصه وقت خالی برای ما نموند برای مطالعه زبان و نیمه باقی مانده ترم رو می تونم بگم فقط رفتم سر کلاس. البته دوستش داشتم و دارم.... اما ضعیف بودم. امروز هم برای اولین بار تو عمرم بدون آمادگی رفتم سر آزمون و نمی دونم واقعا نتیجه چی می شه... ...
21 آذر 1398

تصمیمات جدید من در سال جدید تحصیلی

ابتدای هر سال یه مروری بر افکار و تصمیماتم برای سال جدید میکنم و بعدش بایگانی میشه تا خدا داند کی از زیر خاک بیاد بیرون.🤭 البته خودم قسمت اولش رو خیلی دوست دارم اما برنامه ریزی برای هدف رو هیچوقت دوست نداشتم. چون همیشه از برنامه ام عقب می افتادم. ولی حالا می فهمم اشکال از برنامه ریزی کردن نبود، بلکه از نحوه انجام اون بود. وقتی میایی برنامه بریزی ممکنه وقت اضافه هم بیاری، اما دریغ از اینکه فرصتها همچون ابر درگذرند. دوره پیش دانشگاهی یکی از معلما توصیه کرد یک ساعت آوانس آخر شب به برنامه ریزی مون بدیم برای کارهایی که در طول روز طبق برنامه پیش نرفتن. اما این قضیه الان برای من صدق نمی کنه یعنی کافی نیست. باید برای هر قسمت برنامه روزانه، یک ...
1 مهر 1398

مهرتان پر مهر باد

تابستون خدا نگهدار کلاس چهارم سلام علیکم تکیه کلام این چند روزه من بود به علی جون. خیلی از مادرا در طول تابستون یا شهریور یا حتی حداقل دوهفته آخر شهریور بچه ها رو به کتاب و درس نزدیک میکنن اما من نه فرصتش رو داشتم و نه علی همکاری لازم رو داشت. من هم دیگه از چند روز پیش با شوخی و خنده و آب و تاب دادن به شروع مدرسه و قوقولی قوقول روز اومد و باز آمد بوی ماه مدرسه و مدرسه ها واشده همهمه پیدا شده و اینا سعی میکنم تو علی ذوق و شوق ایجاد کنم هرچند محمد بیشتر ذوق زده میشه تا علی!🤩 صبح با محمد علی رو تا پای سرویس بدرقه کردیم. امیدوارم راننده سرویس بتونه هم سرویسی علی رو که با هم مشکل داشتن با یکی دیگه جابه جا کنه. علی همسایه قدیم هم ا...
1 مهر 1398

برگشت از مشهد

سلام. به لطف خدا علی از مشهد برگشت. حسابی بهش خوش گذشته بود فقط دوری از ما اذیتش کرده بود. می گفت دوباره هم میرم اردوی مشهد ولی تو هم باید بیایی... موقعی که بدرقه اش کردیم هم تصمیم داشتم براش آش پشت پا بپزم و هم برگشتش شله زرد بدم. دوست داشتم یه سفره هم براش بندازم ویا نذری بپزم پخش کنم در صورتی که اذیت نشم. آش رو پختم اما وسطش بابایی آمده میشد بره مراسم بروجن. خلاصه در پایان آش پخش کردن آش نخورده رفت. محمد هم یکی دو قاشق خودم هم همینطور...این از آش. چون عمو اینا اومده بودن شیراز و بابایی هم دوست داشت دعوتشون کنه و از اون طرف داداش زن دایی و همینطور عمه بزرگه رو هم دعوت کنه و چون علی جون هم برگشته بود تصمیم گرفت سفره بندازه من هم...
30 شهريور 1398