علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 11 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

کنکور

بالاخره بعد از به تعویق افتادن کنکورها، تا آخر مرداد همهشون برگزار شد. پیرو حضور همکار جدید و مسائل پیش آمده من و دوستم تصمیم گرفتیم رو کم کنی از بالا تا پایین کنکور دکتری شرکت کنیم. اوایل خیلی انگیزه داشتیم ولی با اومدن کرونا و تغییر سبک زندگی و سردرگمی که به این واسطه برای اکثریت پیش اومد خصوصا بچه ها، همینجور نخوانده رفتیم سر جلسه و جالب اینکه هر دو مجاز به انتخاب رشته شدیم. البته به جر روزانه. دوستم که با اختلاف خیلی کمی مجاز به روزانه نشده بود. نتیجه ارشد هم که هنوز نیومده. کنکور سراسری هم برگزار شد و من پیش بینی نتیجه عالی از دوقلوها، مهشاد و صدیقه دارم. در پناه حق موفق باشن. ایاز اینا یه هفته بعد کنکور اومدن و بچه ها و حتی ما...
10 شهريور 1399

همکار جدید

به بهانه عدم احراز مدرک و بدون در نظر گرفتن کمیسیون برگزار شده در ابتدای انتقالی (که با پیگیری از سازمان روشها مشخص شد پذیرش آن جهت ارتقا نیز  قابل قبول بوده)، تجربه کسب شده در این اداره و سابقه کاری، علیرغم پیگیری های قانونی و منطقی و به جا، و شاید به دلیل عدم تمایل مدیر محترم طبق شواهد (پیگیری ها با هماهنگی ایشان انجام می شد و در نقطه حساس انتصاب مدیر سازمان روشها به مدیریت منابع انسانی، درخواست از ایشان جهت همکاری به بهانه مشغله کارگزینی بر ورود و خروج همکاران به دلیل کرونا به بن بست رسید) و یا شاید ارتباطات ماورا طبیعه ، ارتقای دوست عزیزم انجام نشد وشرایط من نیز مشابه اوست. نتیجه آن حسرت ما برای گذران ده سال در این گروه بدون...
8 تير 1399

روزهای آخر مستاجری

بیش از سه ماه از خرید آپارتمان جدید میگذره و در خان آخر بازسازی هستیم. این روزهای آخر که تو خونه آقای سلیمانی هستیم و یه نگاه کوتاهی به این دوسال و اندی موندن تو این خونه میکنم و خاطراتش رو مرور میکنم حس غریبی دارم. از خوشحالی نزدیک بودن سر کار بعد از حدود 9 سال گرفته تا نگرانی بابت مهد گذاشتن محمد باقر 2.5ساله (که 50روز طول کشید تا به مهد عادت کنه اون هم بعد از معجزه ای که جایزه پازل میوه رو از از طرف فرشته مهربون🤭 از مسئول مهد گرفت و  صبحها کمتر بهونه گیری میکرد)، بستری خان دایی خودم و فوتش، تشنج دوباره محمد تو چهلم دایی اونم تو خونه دایی اینا و جلو چشم عمه اش،  مشغله های زیادم در خانه بعد از سرکار نیومدن فاطمه خانم، مشغله کار...
19 خرداد 1399

همچنان بازسازی

بازسازی خونه جدید همچنان ادامه داره. قرار بود کابینت ها رو 30 اردیبهشت تحویل بدن اما شاید امروز تموم بشه. سرکشی شون خودم مرتب میرم و نواقص رو به بابا نشون میدم که واقعا لازمه. مردا به بعضی جزئیات واقعا توجه نمیکنن. زیر سازی کاغذ دیواری رو که اومدیم درست کنیم مشخص شد روشویی آب داده و دیوار نم داره. حالا تو این اوضاع احوال اونم اضافه شد. عید فطر که خاله پری اینا اومده بودن علی باهاشون رفت و قرار شد هفته بعدی بعد از اسباب کشی ما بریم دنبالش. بعد از امتحانات و روند یکنواخت زندگی این واقعا لازم بود. البته داداشش خیلی دلتنگی میکنه براش. حالا دوست داره تا آخر تابستون اونجا باشه و وقتی بهش اعتراض میکنم که دلمون برات تنگ میشه میگه دوهفته یه ...
11 خرداد 1399

افطاری به سبکی متفاوت

رمضان امسال به دلیل این بیماری منحوس به رنگی متفاوت بود. دید و بازدیدهای رمضانی خیلی محدود و افطاری ها تقریبا کنسل بود. اما بابایی اصرار داشت ما افطاریمون رو بدیم. خودم خیلی دوست داشتم ولیمه خونه جدید رو بدیم. تصمیم بر این شد که برای فامیل به صورت بیرون بر (😂) و اعضای دو خانواده و چندتا فامیل به صورت مهمانی در پارک توزیع کنیم. 25 اردیبهشت (20 رمضان) بابایی و عمو عباس و آقا برفی و آنا سلبی رفتند تا گوشت رو از میدون دام بخرن. آقا و آنا خیلی وقت بود بیرون نرفته بودن که شکر خدا با رعایت موارد بهداشتی رفتن و مشکلی پیش نیامد. هر سال آقا فیض با بابا میرفت و بعد خونه خودمون یا خونه اونها گوشت ها رو خرد میکردیم و مواد اولیه رو تدارک دیدیم. اما امسال ...
11 خرداد 1399

سبزی کاری

یکی از علاقه مندی های من باغبونی هست. اوایل علاقه ای نداشتم یعنی این علاقه رو کشف نکرده بودم. شاید هم زمینه ای نبود. تو خونه قبلی بابایی گاهی سبزی کاری میکرد اما من زیاد دور و برش نمی رفتم. اما الان که اومدم تو آپارتمان دیوانه وار عاشق سبزی کاری و گلکاری شدم. این هم از برنامه های آتی من در آپارتمان جدید و بالکن جدید...   http://www.cheftayebeh.ir/2019/05/blog-post.html
14 ارديبهشت 1399

دید و بازدیدهای کرونایی

به علت این ویروس منحوس خیلی دید و بازدیدها محدود شده. روز اول عید با 10تا گلدون شب بو و تعدادی هم گدون دیگه راهی ولایت یا همون سجادیه ولفجر شدیم. دید و بازدیدها از خونه آقا برفی شروع شد و پس از عید دیدنی دم دری یا سک سکی دکتر و عمه ها و خاله و دایی و آقا فیضی، به همون جا ختم شد. در حیاط خونه آقا فیضی، کارگران از زمان تحویل سال مشغول کار بودن. و کار حیاط هنوز هم که هنوزه با گذشت حدود یک ماه و نیم تموم نشده(البته سابیدن کاشی ها مونده) تعمیرات روزهای قبل تحویل سال بماند. بچه ها وقتی دیدن آنا مری سفره هفت سین نچیده، سریع دست به کار شدن و با مدیریت علی و نظارت خاله ها، و با وسایل موجود در آشپزخانه سفره رو چیدند و نواقص رو با غنایمی که از هف...
13 ارديبهشت 1399

به کجا چنین شتابان ای کرونا !!!

مدارس که از اول اسفند تعطیل شدن و تا آخر سال همینطوره. کرونا همچنان یکه تاز میدونه و هیچ واکسنی براش پیدا نشده. با گرم شدن هوا هم انگار نه انگار. پیرو اون مادرای شاغل رو دورکار و بعد تعطیل کردن که برای ما فقط از وسطای اسفند تا آخر سال یه روز درمیون اجرا شد. آخرش با تمدید شدن قانون اون، چون موافقت مدیر رو میخواستن خودم پیشقدم شدم و با خود مدیر صحبت کردم و تعطیلی کامل تا آخر فروردین رو ازش گرفتم. برای اردیبهشت هم شیفتی کردن که هفته سوم نوبت من هست. خیلی خوبه از این لحاظ که: 1- استرس بچه ها کمتره وقتی خونه هستم. 2- بهتر میتونم به درس و مشق علی کمک کنم. 3- نیازی به حضور پرستار نیست اونم تو شرایطی که حمل و نقل عمومی تعطیله و خطر شی...
13 ارديبهشت 1399